دلم به پرواز کبوتر خوش بود. زیتون میکارم. دانه می پاشم تا کبوتران شاخه ای از درختم را به همه جای دنیا ببرند. غافل از گربه ی همسایه که نه صلح میفهمد نه آداب همسایگی
من فقط رنگ میزنم. مزد روزم. از خودم اختیار ندارم. به منم میگن نقاش ، به اون سارا خانومم که منو کشیده میگن نقاش. این انصاف نیست. کار اصلی را من میکنم اسم اون یکی بشه نقاش